مریم داره نماز میخونه . الان حدود یک ماهی میشه . اون هم به اختیار و خواستهء خودش و بدن هیچ اصراری از جانب من . راستش کم کم داشتم نگران میشدم که چرا مریم دیگه داره یازده سالش میشه و نماز نمیخونه . اما هر بار یاد حرف بابام می افتادم که میگفت تو خونه ای که بزرگترها نماز بخونن , بچه ها هم میخونن . دندون رو جیگر گذاشتم و هیچ اصراری بهش نکردم . و حالا خودش داره میخونه . منظم و دقیق . یادش هم نمیره و تنبلی هم نمیکنه .
خدا رو شکر ...
Sunday, February 26, 2006
Previous Posts
- امروز اولین هدیهء ولنتاین عمرمو گرفتم . مریم برام ...
- دکتر علی شریعتی :پسرم , تنها نعمتی که برای تو در ا...
- به بهانهء محرم
- دو تا ماجرای ماشین دزدی که به خیر گذشت :چند سال قب...
- هر دئ تا دخمرها در مسابقهء نقاشی " ما هم از ایران ...
- هوا آلوده ست . مدرسه ها 5 روزه تعطیله . از پنجرهء ...
- امروز آلبالو پلو درست کردم . هر وقت این غذا رو درس...
- الان داشتم لینکهای کنار صفحه مو نگاه میکردم . چقدر...
- ترک بازی !
- مگس خانگی !
Subscribe to
Posts [Atom]
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home