Tuesday, November 22, 2005

مگس خانگی !

مدیر عاملمون توی شرکت یه همستر داره . موجود خیلی نازیه . اولها خانمها ازش میترسیدن چون شکل موشه . اما حالا دیگه کسی ازش نمیترسه و همه دوستش دارن .
چند روز قبل یه مگس اومده بود توی شرکت . نمیدونم توی این هوای سرد از کجا پیداش شده بود , ولی همش دور و برم میگشت و کلافه ام کرده بود . بعد از اینکه هزار بار کیشش کرزدم و نرفت , از روی لج و لجبازی گفتم : نازی , موشی , چه مگس خوبی هستی . اصلا بیا بغل خودم !
همینکه اینو گفتم منو ول کرد و رفت سراغ همکارم . اون میخواست بکشدش که من به شوخی اعتراض کردم و گفتم که مگس منو حق نداری بکشی و اون گفت پس لطفا مگستونو صدا کنید که منو اذیت نکنه و خلاصه این شد شروع یه جوک که چند روزه ادامه داره .
مگسه که نمیدونم تو این سرما از کجا پیداش شده , هنوز توی شرکته . چون من از همه زودتر میرم خونه , موقع رفتن سفارش میکنم که یادتون نره به مگس من غذا بذین و .....
خلاصه همستر نگه داشتن مدیرمون منو جوگیر کرده و افتادم تو خط حیوون خونگی , اون هم مگس !

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home