Friday, March 10, 2006

عزیزم , تو خوابیده ای و من بیدارم . اگر بخوابم خواب تو را میبینم , اما امشب در بیداری به دنبال رویای خواب تو میگردم .
تو رویای شیرین من بودی و من به رویایم رسیده ام . حال میخواهم رویای تو را ببینم .
چه شیرینند رویاهایت !
چه سرسبزند باغهایش , و چه ستاره های براقی در آسمان خوابت میدرخشند .
اما از لحظه ای که آنها را دیده ام , نگرانم . مبادا واقعیت , این رویای تو نباشد ؟ مبادا در طی مسیر چنان سرگرم تماشای چشمک بازی ستاره ها شوی که فراز و نشیب راه را نبینی ؟
اگر اشتباه کردی , اگر زمین خوردی , اگر ....
میدانم که به دنبال رویایت میروی . میدانم که زمین میخوری و این جزئی از حیات است . نگران زمین خوردنت نیستم . نگرانم که اگر زمین خوردی دیگر نتوانی برخیزی .
بیتابم . خواب به چشمانم نمی آید . برمیخیزم . از پنجره به شهر همیشه بیدارم خیره میشوم و سعی میکنم باور کنم که تو توان این را داری که بی کمک من , از لابلای کوچه های تاریک بگذری و برسی . اما دلم اینرا باور نمیکند . بیتابتر میشوم .
به اتاقت می آیم . یک جفت دمپایی کوچک که یکی خلاف جهت آن یکی قرار گرفته پای تختت افتاده اند . کنار سطل آشغال تراشه های مداد ریخته . یک جفت جوراب نارنجی روی میز تحریر است .
پتویت را مرتب میکنم و عروسک محبوبت را که شبها کنارت میخوابانی و روی زمین پای تختخواب افتاده , کنارت میگذارم . صورتت در خواب چه معصوم و آرام است . یقین دارم که در بی خبری محض از چاههای راه , فقط خواب ستاره ها را میبینی .
وقتی از اتاق بیرون میروم , نگرانتر و بیتابتر شده ام . میدانم که اگر نباشم , حتی شبها نمیتوانی پتویت را رویت نگه داری , و عروسکت را هم در خوای گم میکنی . چطور میتوانم انتظار داشته باشم که تو عزیز کوچکم , از فراز و نشیب این راه سخت و طولانی به سلامت بگذری ؟
وقتی نامت را صدا میکنم خوشبخت ترین انسان روی زمینم . اما اگر نتوانستم کنارت بمانم و خوشبختی را به تو هدیه کنم ........
عزیزم , تو خوابیده ای و من هنوز بیدارم . ای کاش میتوانستم همیشه بیدار بمانم .

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home