دختر بزرگم تا چند وقت پيش اصلا كالباس دوست نداشت . 3 سال قبل كه آمادگي ميرفت ، يه روز اومد و اعلام كرد كه فردا نميخواد از خونه خوراكي ببره و ميخواد پول ببره و از مدرسه خوراكي بخره . من هم 200 تومن بهش دادم .
ظهر از مدرسه برگشت و با خوشحالي گفت : مامان ، رفتم ساندويچ كالباس خريدم . اونقدر خوشمزه بود . همه شو خوردم !
با تعجب پرسيدم : تو كه كالباس دوست نداري ؟
با خونسردي جواب داد : خوب كالباسهاشو كه نخوردم . انداختمشون توي سطل آشغال !
شما جاي من بودين از خنده غش نميكردين ؟ دخترك من رفته بود پول داده بود كه نون و گوجه فرنگي و خيارشوري بخوره كه بوي كالباس ميده !
Sunday, July 13, 2003
Previous Posts
- ظاهرا سايتي كه من ازش كنتور گرفتم در حال تغيير و ت...
- چقدر تاسف باره . همين الان در جارچي خوندم . لاله ...
- وسوسه و اراده ! من اضافه وزن دارم . چاق شدم ، اون ...
- من از تستهاي خودشناسي خيلي خوشم مياد و هميشه براي ...
- موقعي كه بچه بودم ، هر سال تابستون حتما چند روزي م...
- ديروز اومدم وبلاگ خودمو باز كنم . آدرس رو تايپ كرد...
- بعد از خوندن نظرات دوستان در مورد مطلب قبلي خودم ،...
- آقايون هميشه دارن در مورد بد بودن رانندگي خانمها س...
- كسي ميدونه كه قصهء حستي نگو بلا بگو - تنبل تنبلها ...
- اين بلاگر حسابي قاط زده ! من اون نوشتهء قبلي رو كه...
Subscribe to
Posts [Atom]
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home