Sunday, August 10, 2003

هر وقت تفاوتهاي دخترهام با هم رو نگاه ميكنم و شباهتهاي هر يك با من يا پدرشون رو ، از اين اعمال اعجاب آور ژنها لذت ميبرم .
- دختر بزرگم قيافه اش عين منه ، و كوچيكه عين پدرش .
- بزرگه محتاط و سنت طلبه ، عين پدرش . ولي كوچيكه انقلابي و ماجراجوئه ،‌عين من ! مثلا كاملا آمادگي داره كه در رستوران يه غذاي جديد و عجيب غريبو بذارن جلوش و بگن اين خرچنگه ، و اون با كمال اشتياق مزه اش رو امتحان كنه . اما اگه همچين چيزي رو جلوي دختر بزرگم بذاري مطمئنا استفراغ ميكنه !
- بزرگه لطيف و رويايي و رمانتيكه و براش طلوع و غروب و مهتاب و منظره و اينجور چيزها معنا و مفهوم خاصي داره ، مثل من . اما كوچيكه عين پدرش بيخيال اين حرفهاست و طلوع فقط معناي شروع شدن يه روز جديد و آغاز يه فعاليت دوباره رو داره ، عين باباش !
-بزرگه در شناختن جهات جغرافيايي و آدرسها معركه ست ، عين باباش . اگه چشماشو ببندي و ده دور بچرخونيش و بعد ولش كني ، صاف ميره به اون طرفي كه بايد بره . اما كوچيكه سه تا كوچه بالاتر از خونه مونو هم خوب بلد نيست ، مثل من !
- بزرگه دست به قلمه و از 3 سالگي شعر ميگفت و من مينوشتم و الان هم يكي از بهترين تفريحاتش داستان نوشتنه ، مثل خودم . اما كوچيكه هنوز در اين زمينه هيچ نوع استعدادي بروز نداده ، مثل باباش ! اميدوارم لااقل بعدها بتونه انشاهاي مدرسه شو بنويسه !
- و بالاخره هر دوتاشون عين باباشون با هيچ نوع نظم و ترتيبي كنار نميان و عاشق اينن كه از بيرون كه ميان لباسهاشونو ولو كنن وسط هال و جورابهاشون هميشه يه لنگه اش گم شده و من اصلا تعجب نميكنم وقتي جامدادي دخترمو از توي يخچال پيدا ميكنم !!!فكر كنم در اين زمينهء خاص ژنهاي من كاملا مغلوب بوده و هيچ اثري ازش هويدا نشده !
با وجود تمام اين حرفها عاشق هر سه تاشونم ، و وقتي تماشاشون ميكنم لذت ميبرم ، از اين دنياي شگفت انگيز ژنها ....

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home