يه روز دختر كوچيكه ام رو با خودم برده بودم آموزشگاه .تا رسيد كلي منشي رو سوال پيچ كرد كه اونجا كارش چيه و چيكار ميكنه . منشيم ازش پرسيد : بزرگ بشي ميخواي چيكاره بشي ؟
منتظر بودم مثل هميشه از اين شغلهاي گنده گنده بگه . مثل فضا نورد ، مهندس كامپيوتر ( چون فكر ميكنه مهندس كامپيوتر فقط كارش بازي با كامپيوتره !) ، طراح كشتي ، و خلاصه از اينجور چيزهاي عجيب غريب . اما با كمال تعجب گفت : ميخوام منشي بشم .
فكر كردم چون با منشيم حسابي گرم گرفته ، ميخواد اينطوري تحويلش بگيره .
منشيم پرسيد : چرا ؟
با خونسردي جواب داد : چون اگه منشي مامانم بشم ، هر كس بياد اينجا بهش ميگم آموزشگاه نعطيله . اونوقت مامانم ديگه اصلا كار نداره و همش مياد خونه پيش ما !
هم دلم براش سوخت ، هم لجم گرفت و هم از زور خنده داشتم ميمردم .
Saturday, July 26, 2003
Previous Posts
- زير قرنيز لبهء پشت بوم بند پر بود از لونهء گنجيشك ...
- تازگيها دوباره دلم برات تنگ ميشه ! انگار دارم دوبا...
- سياست بربري كنجدي و شير سوبسيد دار ! الان سالهاست ...
- آقا ما چون از اين كنتور قبليمون ديگه زياد خوشمون ن...
- اين كنتورهاي bravenet بعد از تغيير و تحول واقعا مز...
- دختر بزرگم تا چند وقت پيش اصلا كالباس دوست نداشت ....
- ظاهرا سايتي كه من ازش كنتور گرفتم در حال تغيير و ت...
- چقدر تاسف باره . همين الان در جارچي خوندم . لاله ...
- وسوسه و اراده ! من اضافه وزن دارم . چاق شدم ، اون ...
- من از تستهاي خودشناسي خيلي خوشم مياد و هميشه براي ...
Subscribe to
Posts [Atom]
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home