Tuesday, February 08, 2005

برف

چهل و هشت ساعته که بی وقفه داره برف میاد . برف ریز و نرم و سبک مثل آرد . همه چیز و همه جا سفید شده و خیلی خوشگله .اگه بابام زنده بود الان میگفت : چله کوچیکه داره حسابی پدر مردمو در میاره ! سالهاست که توی تهران یه همچین برفی ندیدم . الان حدود هفتاد سانت برف روی زمینه . امروز بعد از نهار جاتون خالی یه برف شیرهء مفصل هم خوردیم . مامانم برای بچه ها تعریف کرده بود که ما وقتب بچه بودیم برف شیره میخوردیم . اونها هم تا یه ذره برف می اومد گیر میدادن که بریم برف بیاریم باشیره بخوریم . من هم میگفتن نه , این برفها کثیفه و آلدوگی هوا رو به خودش گرفته . اما امروز اونقدر برف اومد که دیگه مثل گل تمیز و واقعا خوردنی بود . منتها اشکال کار در این بود که برف شیرهء واقعی رو با شیرهء انگور میخورن که الان دیگه توی خونه های ما پیدا نمیشه . ما هم مشکل رو اینطوری حل کردیم که برف رو با سن ایچ خوردیم ! در دو نوع آلبالویی و پرتقالی ! به این میگن برف شیرهء مدرن عصر ارتباطات !
برای آخر هفته برنامهء سفر شمال چیده بودیم که برف کاسه کوزه مونو ریخت به هم . دلم برای بیرون رفتن از خونه لک زده . دلم میخواد برم وسط برفها بپرم و جست و خیز کنم . اما باید مواظب زانوم باشم که یه وقت دوباره نره توی گچ . کاش میشد روزهای برفی آدم ده ساله بشه . البته تا 25 سالگی هم خوب بود . یادمه موقعی که دانشجو بودم هفته ای دو سه بار با بچه ها میرفتیم کوه . یه روز صبح از خواب که بیدار شدم دیدم هفتاد سانت برف اومده , مثل امروز . بی خیال پاشدم لباس پوشیدم و از کرج راه افتادم رفتم سر قرار کوهمون . بچه ها هم عین من انگار نه انگار که اتفاقی افتاده , همشون اومده بودن . راه افتادیم رفتیم دارآباد . بالای کوه تا کمرمون برف بود و وقتی رسیدیم به جای همیشگی مانتوهامون تا کمر یخ زده بود . زیر یه درخت کاج که کمتر برف گرفته بود آتیش روشن کردیم و لباسهامونو خشک کردیم و چایی خوردیم و بعدش هم نهار و عصر برگشتیم . کلی خوش گذشت و اصلا و ابدا هم یه ذره فکر نکردیم که توی این هوا کوه رفتن خطرناکه . کو دل و جرات اون روزها ؟ من همون آدمم ؟ الان که جرات ندارم از در خونه برم بیرون ! واقعا انگار پیری یه جوری میاد که آدم اصلا خودش هم نمیفهمه . امروز با دقت توی آینه صورتمو نگاه کردم و دیدم دور چشمام چقدر چروک افتاده ! از جوونی انگار فقط آرزوی برف بازی باقی مونده .....

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home