كتابهاي زير زمين
چند وقت قبل رفته بودم خونهء دختر عموم . داشت زير زمينو مرتب ميكرد و وقتي من رسيدم يه كارتن گنده پر از كتابو آورده بود كه بذاره دم در . از اونجايي كه من كرم كتابم و بوي كاغذ كه به دماغم ميخوره ديگه نميتونم جلوي خودمو بگيرم ، معترضانه جلوشو گرفتم و كارتن رو آوردم تو . برام توضيح داد كه كتابها سالها در زيرزمين موندن و اصلا قابل نگه داشتن نيستن و حتي به درد اهدا به كتابخونه هاي عمومي هم نميخورن . البته راست هم ميگفت . اما من نتونستم از اون همه كتاب خوب بگذرم . حدودا 10% اونها رو كه به كلي غير قابل استفاده بودن ريختيم دور و بقيه شونو من آوردم خونه .يه مدت توي همون كارتن گوشهء اتاق بودن .چند روز قبل به مناسبت شروع سال تحصيلي بيشتر اسباب بازيهاي بچه ها رو جمع كردم و گذاشتم بالاي كمد . توي راهروي جلوي اتاق بچه ها يه كتابخونهء قديمي هست كه تابستونها بچه ها عروسكهاشونو ميچينن توش . الان كه اون كتابخونه به مدت 9 ماه خالي شده ، من هم از فرصت استفاده كردم و كتابهاي عزيزم رو از كارتن درآوردم و چيدم اونجا .بيچاره ها بيشترشون بر اثر رطوبت تغيير رنگ دادن و كاغذهاشون چروك خورده و كپك زده و بعضي صفحاتش هم قابل خوندن نيست . اما چه كتابهايي ! شاهكارهاي ادبيات دنيا . كتابهاي بالزاك و آندره موروا و ماكسيم گوركي و اوريانا فالاچي و .......ديروز كه با دقت بازديدشون كردم به اين نتيجه رسيدم كه بيشترشون قابل نگهداري نيستن ، ولي قابل خوندن چرا ! همون ديشب يكيشونو دست گرفتم و امروز تمومش كردم . كتاب مستي عشق اثر موروا . زيبا و دلپذير بود و از خوندنش واقعا لذت بردم. حالا ميرم بذارمش توي كوچه روي پله كه اگه كسي مثل من حاضره كتاب كپك زده بخونه ، ورش داره !
تازه غير از لذت خوندن اين كتابهاي نيمه پوسيده ، يه لذت ديگه هم برام فراهم شده . تا حالا هرگز برام پيش نيومده بود كه حدود 40 جلد كتاب نخونده توي خونه داشته باشم كه رديف اونجا چيده شدن و هر لحظه كه اراده كنم بتونم يكيشونو وردارم و درش فرو برم و از لذت خوندن مست بشم .
اما واقعا اين دختر عموي من كه نميخواست از اين كتابها استفاده كنه ، حتما لازم بود كه اونها رو سالها در زير زمين نگه داره و وقتي به اين روز افتادن ، اونوقت ببخشدشون ؟ واقعا نكتهء عبرت آموزيه . فكر ميكنم من هم توي انباري يه وسايلي دارم كه چند ساله ازشون استفاده نكردم و مسلما حالاحالاها هم سراغشون نخواهم رفت . همينجا به خودم قول ميدم كه در عرض همين هفته حتما يه سري به انباري بزنم و قبل از اينكه اون وسايل به درد اين كتابها دچار بشن ، بدمشون به كسي كه ازشون استفاده كنه .
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home