Friday, April 07, 2006

عید که رفته بودیم شمال یکی از فامیلها یه دوست اینترنتی بحرینیش رو هم دعوت کرده بود خونهء ما . اون هم با زنش اومده بود . نکتهء جالبش این بود که هردوتاشون مثل بلبل فارسی بلد بودن و نکتهء دوم اینکه خانمه سنی بود و آقاهه شیعه و در عرض 48 ساعتی که پیش ما بودن , یه سره جنگ شیعه و سنی داشتن ! نمیدونم با این وضعیت چطوری 25 سال با هم زندگی کردن !
------------
جلوی خونه مون قبلا یه زمین خالی خیلی بزگ بود .من همیشه نگران بودم که یه روزی اینجا یه مجتمع سر به فلک کشیده میسازن و تمام دید و منظرهء عالی خونه مون از بین میره . ولی حالا با کمال مسرت دارن اونجازمین فوتبال میسازن . چمنهاشو کاشتن و همه جا سبز سبزه . اگه احیانا یه روزی مسابقهء استقلال پرسپولیس اینجا برگزار بشه , میتونم توی ایوونمون صندلی بچینم و بلیط بفروشم .

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home