Sunday, June 26, 2005

جوجه !

خونهء ما حدودا دو هفته ست که به قدوم خیس دو تا جوجه اردک مامانی مزین شده ! قضیه از اونجا شروع شد که همسایهء پایینیمون دو تا جوجه اردک برای بچه هاش خرید . دخترهای من تا اون موقع حیوون خونگی نداشتن و اصلا هم رغبتی نشون نمیدادن و حتی کمی تا قسمتی هم از همه نوع جانداری میترسیدن ! اما بعد در عرض 3 روز که توی حیاط اون جوجه اردکها رو دیدن عاشقشون شدن و همش بغلشون میکردن و تازه برای حمایت از اونها گربه ها رو هم به راحتی کیش میکردن ! بعد افتادن به جون من که ما هم بخریم . اول خیلی قاطعانه گفتم خونهء ما طبقهء دومه امکان نگهداری حیوون نداریم . ( خونه مون شمالیه و چون سر نبشه از در اون یکی کوچه که به داخل ساختمون باز میشه رفت و آمد میکنیم و برای دسترسی به حیاط باید از کوچه بگذریم و فقط همسایهء طبقه اول مستقیما به حیاط راه داره ) . خلاصه اون طفلکیها هم دیگه اصرار نکردن و فقط در بازیهاشون با آههای تاسف آمیز اینطور وانمود میکردن که حیاط داریم و حیوون و ....
خلاصه من کم کم شل شدم چون یادم اومد که خودم تا بیست سالگی انواع حیوانات از جوجهء مرغ و اردک گرفته تا گربه و لاک پشت و جوجه تیغی و فنچ و قمری و سنجاب و حتی ببعی داشتم و دلم براشون سوخت و بالاخره یه روز صبح اعلام کردم که میریم جوجه اردک بخریم . بماند که یه روز کامل طول کشید تا این پروژه اجرا شد ! اول رفتیم اونجایی که همسایه مون خریده بود که تموم کرده بود . بعد رفتیم فرحزاد که از سه تا پرنده فروشی اونجا دو تاشون بسته بودن اما توی مغازه شون جوجه اردک داشتن و اون یکی که باز بود نداشت ! بعد رفتیم کن که جوجه هاشون برای آپارتمان زیادی بزرگ بودن و بالاخره عصر اونروز موفق شدیم از یه دستفروش توی میدون آریاشهر جوجه اردک بخریم .مریم اصرار داشت جوجه اش زرد خالص باشه و توی بساط یارو هم فقط یه جوجه اردک زرد کامل بود که من قاپش زدم و مهسا هم یه جوجهء زرد با خالهای سیاه انتخاب کرد .وقتی اومدیم خونه دیدم جوجهء مریم بیحاله و دقت کردم دیدم حیوونی نوکش یه خورده شکسته و پاش هم کبوده . خلاصه طفلک یه هفته بعد مرد . مریم کلی گریه کرد و اجبارا طی یک سلسله عملیات یکروزهء دیگه جوجه اردک پیدا نکردیم چون اونروز اون دستفروشه هم نبود و اون دو تا مغازهء فرحزاد هم که اونقدر کشیک کشیدیم تا باز کردن , تموم کرده بودن . بالاخره همسر خان رگ پدریش گل کرد و پاشد رفت از مولوی جوجه اردک خرید و ساعت 9 شب دوباره جوجوها دو تا شدن . حالا دو تا جوجه اردک سالم و شکمو داریم که مثل گاو میخورن و عین بچه های ملوس سرشونو میذارن روی پشت هم و میخوابن . صبحها با جیک جیک از خواب بیدار میشیم و حتی همسر خان هم که حاضر نیست برای خودش صبحونه درست کنه و اگه من خواب باشم گرسنه میره بیرون , صبحها اگه زودتر بیدار بشه بهشون صبحونه میده !
اولش که خریدمشون بچه ها رو قانع کردم که وقتی جوجه ها بزرگ شدن و دیگه نشد توی آپارتمان نگهشون داریم باید ببریمشون پارک پردیسان و بذاریمشون پیش اردکهای اونجا . اما حالا خودم اونقدر دوستشون دارم که دارم فکر میکنم چطوری میشه دو تا اردک بزرگ رو توی آپارتمان نگهداری کرد . ما یه بالکن کوچولو هم داریم . به نظرتون اردکها میتونن اونجا زندگی کنن ؟ فعلا که توی سبد توی اتاق بچه ها تشریف دارن و البته از صبح تا شب هم همراه محافظین گرامیشون تشریف میبرن حیاط بری گردش و آبتنی !

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home