Sunday, November 06, 2005

اونجا اولین خونهء ماست . یه خونهء 55 متری با شیروونی و پنجره های قرمز . با هشت تا پنجره به 4 جهت , که همشون باز میشن به کوههایی که پوشیده از جنگله . جنگلهایی که الان رنگ نیمه پاییزی دارن ولی هنوز نصفشون سبزه .
هنوز نه کابینت داره و نه ظرفشویی و لگن دستشویی . آبش منبعیه توی حیاط که قراره بعدا وصل بشه به شبکهء لوله کشی داخلی ولی هنوز باید واسه هر کاری رفت سر منبع . برقش هم یه سیمه که از تیر چراغ برق خیابون سرقت شده ! وسایل توش دو تا موکته با 4 متر فرش ماشینی و چند دست رختخواب و چند تا تیکه ظرف و یه تلویزیون ! تنها نشونهء تکنولوژی !
ولی من اون خونه رو با همهء این کاستیها از هر خونهء دیگه ای در دنیا بیشتر دوست دارم . چون همه چیزش مطابق میل خودمون , با همون رنگها و طرحهایی که دوست داریم ساخته شده . تنها ملک دنیاست که مال خودمونه . هر چند که زمین وسیعی که دورشه , فعلا فقط میزبان خونهء ماست و خواهرم که زمین بغلی رو خریده و داره میسازه . قرار کلی هم بر اینه که کسی حق نداره دور خونه اش دیوار بکشه و فقط دور زمین کلی دیواره . در نتیجه کل زمین که تا لب رودخونه امتداد داره فعلا حیاط ماست ! مهم نیست که سهم خودمون از اون زمین خیلی کوچیکه ! اصولا اونجا طبیعت حیاط آدمه .
چقدر میچسبه که آدم روز بره کنده ها و چوبها رو توی جنگل نشون کنه و بعد شب , دور از چشم مامورهای جنگلبانی بره و بیاردشون و بعد بشینه جلوی شومینه و سوختنشونو تماشا کنه . چقدر میچسبه که 8 تا پنجرهء خونهء ادم پرده نداشته باشه اما هیچکس نباشه که آدم نگران باشه که توی خونه رو میبینه .
خیلیها میگن ما سر به هوا زندگی میکنیم . میگن تا حالا ندیدن کسی که مستاجره بره ویلا بخره ( البته اگه بشه 55 متر رو ویلا حساب کرد !) میگن باید پولمونو میذاشتیم بانک مسکن از اینجور کارها . ولی ما میدونیم پولی که اون ساختمون رو برده بالا تقریبا بین یک چهارم تا یک پنجم قیمت یه آپارتمان توی تهرانه . تازه یه اپارتمان معمولی . در نتیجه فعلا اونجا خونهء ماست !
باور کردنی نبود که جایی در شمال وجود داشته باشه که اینقدر ارزون بشه زمین خرید . علتش اینه که هنوز کسی اون بهشت گمشده رو کشف نکرده , و امیدوارم حالاحالاها هم کشف نشه چون حیفه اون طبیعت بکر اسیر دست آدمها بشه .
دلم واسش تنگ شده.....

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home