Friday, November 11, 2005

دچار یه گرفتاری فکری شدم . امشب خواهر شوهر خواهرم که دختر خاله ام هم هست , عروسی پسرشه . خواهرم با خانوادهء اونها چند ساله با هم قهرن و حتی موقع فوت برادرم در دو سال قیب هم با هم آشتی نکردن که البته در اون شرایط کوتاهی از اونها بود و ما هم رنجیدیم و روابط قطع شد . الان برامون کارت عروسی آوردن و من معتقدم که دیگه نباید کینه های عهد بوق رو کش داد , ولی خواهرم دو تا پاشو کرده توی یه کفش و میگه نمیاد عروسی و انتظار داره ماها , مخصوصا من , باهاش همراهی کنیم و نریم .
همسر خان میگه با بچه ها و شوهر خواهرم میخواد بره . مامانم هم که چون آلزایمر داره اصلا دعوا و قهر رو فراموش کرده و میره . اما من واقعا نمیدونم چیکار کنم . از نظر خودم صحیحش اینه که برم , اما خواهرم ازم عمیقا میرنجه . مخصوصا که فرزند هم نداره و چون 15 سال از من بزرگتره , به چشم فرزند بهم نگاه میکنه و توقعش بیش از خواهره .
واقعا نمیدونم چیکار کنم . برم یا نرم ؟آیا باید قهر رو تا ابد ادامه داد ؟ قبول دارم که موقع فوت برادرم اونها خیلی کوتاهی کردن و رنجشم از اون لحاظ هنوز باقیه , اما آیا این دلیل میشه که چون اونها کار بدی کردن و برای عزای برادرم نیومدن , ما هم کار بدی بکنیم و به عروسی اونها نریم ؟

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home