دچار یه گرفتاری فکری شدم . امشب خواهر شوهر خواهرم که دختر خاله ام هم هست , عروسی پسرشه . خواهرم با خانوادهء اونها چند ساله با هم قهرن و حتی موقع فوت برادرم در دو سال قیب هم با هم آشتی نکردن که البته در اون شرایط کوتاهی از اونها بود و ما هم رنجیدیم و روابط قطع شد . الان برامون کارت عروسی آوردن و من معتقدم که دیگه نباید کینه های عهد بوق رو کش داد , ولی خواهرم دو تا پاشو کرده توی یه کفش و میگه نمیاد عروسی و انتظار داره ماها , مخصوصا من , باهاش همراهی کنیم و نریم .
همسر خان میگه با بچه ها و شوهر خواهرم میخواد بره . مامانم هم که چون آلزایمر داره اصلا دعوا و قهر رو فراموش کرده و میره . اما من واقعا نمیدونم چیکار کنم . از نظر خودم صحیحش اینه که برم , اما خواهرم ازم عمیقا میرنجه . مخصوصا که فرزند هم نداره و چون 15 سال از من بزرگتره , به چشم فرزند بهم نگاه میکنه و توقعش بیش از خواهره .
واقعا نمیدونم چیکار کنم . برم یا نرم ؟آیا باید قهر رو تا ابد ادامه داد ؟ قبول دارم که موقع فوت برادرم اونها خیلی کوتاهی کردن و رنجشم از اون لحاظ هنوز باقیه , اما آیا این دلیل میشه که چون اونها کار بدی کردن و برای عزای برادرم نیومدن , ما هم کار بدی بکنیم و به عروسی اونها نریم ؟
Friday, November 11, 2005
Previous Posts
- صبح که چشم گشودم , فرشته ای کنار گوشم گفت :امروز آ...
- از قدیم و ندیم به اون جملات و شعرهایی که پشت کامیو...
- اونجا اولین خونهء ماست . یه خونهء 55 متری با شیروو...
- این نوشته رو لز توی یه مجله دزدیدم !پاسخهای بچه ها...
- همه چیز به عینک بستگی دارد !
- نصیحتهای مامانی
- این جمله رو مرغ آمین عزیزم توی وبلاگ نور دیدهء دلب...
- قابل توجه خانمهای راننده یا راننده های خانم !اخیرا...
- >> گفته بودم زندگی زیباستگفته و ناگفته ای بس نکته ...
- شما اعتقاد دارید که باید فارسی را پاس بداریم ؟من ک...
Subscribe to
Posts [Atom]
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home