زن بودن يعني درد و رنج و محروميت براي تمام عمر ، چه از نظر مكانيزم بدني كه 9 ماه بارداري و زايمان رو به عهدهء زن گذاشته ، و چه از لحاظ انواع محروميتها و بهتر بگم ، اسارتهايي كه اجتماع مرد سالار ما به زن تحميل كرده . از حقوق اجتماعي زنها كه همه جا نصف مردهاست ، تا شهادت دادن زن كه نصف مرد محسوب ميشه ، و حتي هيچ به حساب اومدن زن در خانه ، طوري كه اعضاي خانواده هميشه فكر ميكنن كه زن عضو موثري نيست .
با تمام اين حرفها ، اگه قرار بود يكبار ديگه به دنيا بيام و تعيين جنسيتم رو به عهدهء خودم ميذاشتن ، دوباره زن بودن رو انتخاب ميكردم . چرا ؟ خودم هم درست نميدونم . شايد به خاطر مهر و عشق و عاطفه اي كه خداوند در وجود زنها قرار داده و مردان از اون بي بهره هستن ، شايد به دليل اينكه نام مادر رو حاضر نيستم با هيچ لقب ديگه اي عوض كنم ، و شايد هم فقط به خاطر اينكه نميخوام يك مرد باشم ، و گزينهء ديگه اي وجود نداره .
شايد انتخابي بين بد و بدتر !
Wednesday, May 07, 2003
Previous Posts
- چند وقت بود كه دختر بزرگم گير سه پيچ داده بود كه ب...
- موقعي كه دانشجو بودم يه مدت كوتاه در بخش تبليغات ي...
- دانشجو كه بوديم چند تا داستان عاشقانهء خوشگل داشتي...
- من بعضي از نوشته هاي آرشيومو خيلي دوست دارم . يكيش...
- و حالا وشاغلی که در عرض 25 سال گذشته یا به کلی از ...
- ميدونين در عرض 25 سال گذشته چه مشاغلي به اجتماع ما...
- ديروز داشتم بزرگراه همتو رو به شرق ميرفتم . تابلوي...
- معاون سلامت وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي گفت...
- نسبت به امام حسين ارادت خاصي دارم ، اما از شنيدن ا...
- جمعه رفته بودم کرج . توی خیابون یه اتوبوس شرکت واح...
Subscribe to
Posts [Atom]
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home