عجب حالگیری بزرگی بود فوتبال ایران و مکزیک . بچه ها داشتن با شوق و ذوق پرچم ایران درست میکردن . همه مون آماده بودیم که یه گل دیگه بزنن به مکزیک و با نتیجهء 2 بر 1 ببریم و بعدش بریم تو خیابون و شادی کنیم . ولی پشت سر هم دو تا گل دیگه هم خوردیم و 3 بر 1 باختیم .
آخر بازی پرچم مکزیکو تو تماشاچیها نشون دادن و مریم گفت : مامان نگاه کن , عین پرچم ایرانه اما عمودیه . مهسا پرچمی رو که درست کرده بودن ورداشت و گفت : خوب بیایین اینو برعکس کنیم و بریم مکزیک شادی کنیم !!!!!
انگار بچه ام اصلا عرق ملی و این چیزها سرش نمیشه و فقط دلش میخواد شادمانی کنه !
Monday, June 12, 2006
Previous Posts
- تعطیلات آخر هفتهء گذشته رفتیم شمال . توی راه یه جا...
- میخوام به خودم بگم دنبال مقصر نگرد , تقصیر هیچکس ن...
- من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک --- چرخ بر هم زن...
- یه موجود نازنینی به اسم سارا در پست قبلی من کامنت ...
- عجیب و به شدت حال و هوای درس خوندن افتاده به سرم ....
- از راهنمایی و رانندگی اومدن مدرسهء بچه ها و ازشون ...
- عید که رفته بودیم شمال یکی از فامیلها یه دوست اینت...
- چهل سال پیش در چنین روزی یه دختر کوچولوی ناز ملوس ...
- عزیزم , تو خوابیده ای و من بیدارم . اگر بخوابم خوا...
- مریم داره نماز میخونه . الان حدود یک ماهی میشه . ا...
Subscribe to
Posts [Atom]
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home