مهسا علومشو خونده بود , بعد کتابو بسته بود و داشت با صدای بلند مرور میکرد : شبها دی اکسید کربن از خودش درخت بیرون میده !
با تعجب گفتم : مهسا ؟ چی داری میگی ؟
گفت : خوب چیه مگه ؟
گفتم : تصورشو بکن شب از پنجره بیرونو نگاه کنی و ببینی همینطور توی هوا درخته که داره از دی اکسید کربن میاد بیرون !
دوساعت داشت میخندید !
-----------------------
امسال از این سریالهای ماه رمضون فقط زیر زمینو دیدم . نصفش که گذشت , قلبا طرفدار کلاهبردارها شده بودم و ناخودآگاه ته دلم دوست داشتم به نتیجه برسن و پولها رو پیدا کنن . مخصوصا کلانی ! آخرش هم کلی دلم براش سوخت ! دوست داشتم بجای اینکه بدبخت و بیچاره بشه , با زنش آشتی کنه و با خوشی و خرمی برن سر خونه و زندگیشون !
از چندین نفر دیگه هم شنیدم که انها هم یه هچین احساسی داشتن .
نمیدونم این چه مدل سریال ساختنه که ملت از کلاهبردارهای سریال خوششون میاد و دلشون واسه موفقیت اونها میتپه !
Wednesday, October 25, 2006
Previous Posts
- روز اول مهر یه آقای شعبده باز آورده بودن مدرسهء بچ...
- آخر هفته رفته بودم زنجان واسه مراسم عقد کنون پسر ب...
- امروز دو تا خبر خوش شنیدم .اول اینکه کتابم تجدید چ...
- باورم نمیشه که تابستون عزیز و دوست داشتنیم به این ...
- با هم پیمان بسته بودیم . به یاد داری ؟اول نگفته و ...
- چند وقت قبل شنیدم که یکی از دوستهام نسکافه رو تو ف...
- رفتیم واسه همسر خان کادوی روز پدر خریدیم . جوجه ها...
- دلم برات میسوزه . موجود قابل ترحمی هستی . آره خودت...
- این هم عکس خونهء نیما یوشیج که از پست قبلی جا موند...
- این هفته از شمال که برمیگشتیم , به پیشنهاد همسر خا...
Subscribe to
Posts [Atom]
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home