از عادات بزرگان (1) :
در زمان كودكي برنارد شاو ، يكروز دوستش به خانهء آنها آمد . مادر بزرگ او مشغول خواندن يك كتاب دعا بود . دوست برنارد پرسيد : مگه مادربزرگت هم درس ميخونه ؟
- نه ، فقط داره خودشو براي كنكور ورودي بهشت آماده ميكنه !
Monday, January 20, 2003
Previous Posts
- يكي بود يكي نبود يه دختر كوچولوي 5 ساله بود كه كنا...
- من امروز دلم گرفته . هوا سرد و غبار آلوده و شوفاژ ...
- از در بند كه وارد شد ، به چهره هاي ناشناس دور و بر...
- اين داستانك رو يه جائي خوندم ولي يادم نيست نويسنده...
- امروز اين كامپيوتر من قاط زده بود و يه كارهائي ميك...
- آدمها روي اينترنت دقيقا خود خود خودشون هستن . هر ...
- امروز بعد از مدتها گذارم افتاد به وبلاگ احسان پريم...
- همهء عالم وآدم دارن از 11 سپتامبر حرف ميزنن . چه س...
- واسهء دخترم تخم مرغ شانسي خريده بودم . هيجان انگيز...
- آخ خدا مردم از بيسوادي ! چقدر سخته كه آدم مجبور ب...
Subscribe to
Posts [Atom]
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home