امروز روز نخلهای سوخته است .
روز پيکرهای در خون طپیده ،
روز قلبهای طپنده ای که از طپش باز ايستادند ،
تا حياتی نو را تجربه کنند .
روز سروقامتهای که از پا افتادند ،
تا شهری پا بر جا بماند .
روز شهری که خرم بود ،
وخونین شد ،
و باز خرم گرديد .
روز شهری که آزاد بود ،
و اسیر شد ،
و باز آزاد ، و سرفراز گردید .
سالگرد آزادی خرمشهر ، بر همهء خرم دلان مبارک باد
Saturday, May 24, 2003
Previous Posts
- خوابگاه دانشگاه ما يه مديري داشت كه خدا نصيب گرگ ب...
- هر چه دخترهايم بزرگتر ميشوند ، اين فكر بيشتر در من...
- اين رو چند روز پيش در روزنامهء همشهری خوندم .البته...
- الان یکی از اون لحظه هاییه که دلم میخواد یه جایی ب...
- دلم هوس بابا طاهرو كرده : چه خوش بي مهربوني هر دو ...
- اين دوره توي كلاس ويندوز يه خانمي هست كه يه دخترك ...
- زن بودن يعني درد و رنج و محروميت براي تمام عمر ، چ...
- چند وقت بود كه دختر بزرگم گير سه پيچ داده بود كه ب...
- موقعي كه دانشجو بودم يه مدت كوتاه در بخش تبليغات ي...
- دانشجو كه بوديم چند تا داستان عاشقانهء خوشگل داشتي...
Subscribe to
Posts [Atom]
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home