Thursday, March 18, 2004

بهاره آي بهاره !
بهار شادي مياره !


پريشب به ميمنت و مباركي چهارشنبه سوري يك فروند نارنجك انداختن روي كاپوت ماشينم و جاش به اندازهء نيم متر در نيم متر سوخته و جاي يه انفجار سياه خوشگل روي كاپوت ماشينم مونده . دو تا موتوري نيمه ريشو اينكارو كردن و انتظار داشتن من از ترس غش كنم ولي وقتي ديدن در ماشينو باز كردم و شيرجه رفتم توي شيكمشون ، عين برق در رفتن . قيافه شون شكل انصار حزب الله بود و فكر كنم اين آخرين راه حل براي تنبيه آدمهاييه كه بر و بچه هاشونو ميريزن توي ماشين و ميرن چهارشنبه سوري !
اولش حالم خيلي گرفته شده بود كه اين بلا سر ماشينم اومده و كلي خرج روي دستم گذاشته . ولي بعد كه خوب نگاهش كردم ديدم نه تنها زشت نيست ، بلكه خيلي هم خوشگل و استثناييه و مثل ماشينهايي شده كه اين جوونها ميرن كلي خرج ميكنن كه يه شكل عجيب غريب روش بكشن كه با ماشينهاي ديگه فرق داشته باشه . لذا تصميم گرفتم فعلا همينجوري حفظش كنم كه ماشينم با بقيهء ماشينها فرق داشته باشه . اينجوري هيچ خرجي هم نداره !
ديروز مراسم هفتم زن عموي بيچاره ام به ميمنت و مباركي برگزار شد . بعدش هم چهلمه و تا سالش هم يه خورده در يادها هست و بعد ديگه هيچي . سرنوشت همه مونه ! بنده خدا خيلي زن مهربوني بود و ماها بهش ميگفتيم خالجون . به اندازهء يه خالهء واقعي هم دوستش داشتم . دوران دانشجوييم كه خونهء ما كرج بود و دانشگاه من تهران ، خوابگاه گرفته بودم ولي اصلا توش نموندم ! نصف شبهاي سال رو خونهء خودمون بودم و بقيه اش رو خونهء عموم ! زن عموم واقعا عين يه مادر مهربون بود و هميشه با روي باز ازم استقبال ميكرد و بهم ميرسيد . اميدوارم خدا در بهترين جاي بهشت براش يه خونهء ويلايي تهيه كنه .
خوشحالم كه اين سال مزخرف داره تموم ميشه و مطمئنم كه سال آينده پر از خوبي و خوشيه . سهم شما هم محفوظ ! سال خوشي داشته باشين .

Friday, March 12, 2004

من امروز خيال داشتم بعد از قرنها وبلاگمو تازه كنم و مژده بدم كه تولدمه . اما امروز زن عموم از دنيا رفت و جشن تولدم هم ماليده شد . فكر كنم اينجا به صفحهء ترحيم روزنامه بيشتر شبيهه تا وبلاگ !!!