Saturday, May 07, 2005

بعد از یه قرن برگشتم که بنویسم ! حالم کمی تا قسمتی بهتره و حداقل همش خواب نیستم . خواهرم تقریبا سالی یکی دوبار میره مکه . هفتهء قبل از حج برگشته بود و طبق معمول نفری یه کیسهء گنده اندازهء گونی سوغاتی داد دست هر کدوم بچه ها . مهسا کیسهء خودشو با عجله ریخت بیرون و تماشا کرد و بعد طلبکارانه گفت : چیز دیگه ای نیاوردی ؟!
خواهرم قربون صدقه اش رفت و قول داد دفعهء بعد بیشتر بیاره .
این دو تا خواهر زادهء گرامی آبجیم هر چیزی رو که میخوان و من براشون نمیخرم , میرن به خواهرم سفارش میدن که در سفر بعدی براشون بیاره !