Thursday, August 28, 2003

اگه در بزرگراههاي مسير حركتتون از اين تابلوهاي speed camera وجود داره و شما مجبورين از ترس دوربين مخفيهاي جناب پليس دست به عصا با حداكثر سرعت 80 كيلومتر رانندگي كنين و حرص بخورين ، راه حلش اينه :
موقعي كه توي ترافيك گير افتادين و اجبارا با سرعت مورچه ميرين جلو ، دور و بر اتوبانو خوب نگاه كنين . دوربينهاي كذايي عين اين لامپهاي نورافكن جديدي هستن كه يكي دو ساله توي اتوبانها نصب شده . منتها چراغها دو تايي و چهار تايي هستن ولي دوربينها يه دونه اي . ضمنا دوربينها در قسمت زيرش حباب لامپ نداره ولي در قسمت جلوش لنزش كاملا مشخصه . در طول هر بزرگراهي هم 4-5 تا بيشتر دوربين نصب نشده . ضمنا شبها هم نور فلش اين دوربينها به رنگ بنفش كمرنگ مشخصه و با يه خورده دقت ميشه جاشونو پيدا كرد . وقتي دوربينهاي بزرگراههاي مسير رفت و آمد معمولتونو پيدا كردين ، ميتونين با خيال راحت پاتونو بذارين روي گاز و فقط 100 متر مونده به دوربين سرعتو كم كنيد يا پشت ماشين جلويي طوري قايم بشين كه فاصله كم باشه و نتونه شمارهء ماشينتونو بگيره .
دوربينهاي اكتشافي بنده در مسيرهايي كه ميرم :
در طول بزرگراه همت رو به شرق ، يه دونه بعد از پل شيخ فضل الله و يه دونه بعد از چمران ، منتها اين دو تا لنزشون رو به جنوبه و فكر ميكنم بزرگراههايي رو كه از زير پل ميگذرن پوشش ميده . يكي بغل خروجي كردستان ، يكي هم بعد از ورودي مدرس به همت -رو به غرب .
در طول نيايش چون معمولا ترافيك نيست پيدا كردن دوربينها مشكله و فعلا فقط موفق شدم يه دونه سر چهار راه سئول ضلع جنوب شرقي چهار راه كشف كنم . در اولين فرصت يه روز طول نيايشو با سرعت مورچه ميرم و بقيه رو هم ميكشفم .
ديروز داشتم فكر ميكردم فعلا كه بازار كار مشاغل عجيب غريب گرمه ، چطوره يه آگهي تو روزنامه بدم با اين متن :
پيدا كردن دوربينهاي سرعت در مسير رفت و آمد شما فقط با 5000 تومان . با پرداخت هزينهء يكبار جريمه ، براي هميشه از دست دوربينها نجات پيدا كنيد . شركت دوربين ياب - با مسئوليت محدود !!!

Monday, August 25, 2003

چرا بعضي وقتها آدم دلتنگه ؟

Thursday, August 21, 2003

آخيش ! بالاخره نشستم پشت كامپيوتر !
به قول پانته آ دچار طالع نحس شده بودم . اون ويروسي كه كامپيوتر آموزشگاهو دچار كرده بود با راهنماييهايي كه در جارچي و كشكول خوندم حل شد , و شكر خدا مجبور نشدم فرمتش كنم . تا اومدم يه نفس راحت بكشم يكي ديگه از كامپيوترهاي آموزشگاه مشكل سخت افزاري پيدا كرد و رفت بيمارستان كه هنوز هم برنگشته و چون توي كلاسها كامپيوتر كم مي اومد اجبارا اون كامپيوتر مودم دارو برديم گذاشتيم توي كلاس . از اون طرف هم كامپيوتر خونه مرتب هنگ ميشد . گاهي حتي 30 ثانيه هم نميكشيد كه هنگ ميشد . من كه هيچي از سخت افزار نميدونم دل به دريا زدم و بازش كردم و ديدم يه فن كوچولو كه وسط كيسه و بعدا فهميدم فن سي پي يوئه نميچرخه . هر كار كردم نتونستم درش بيارم و بالاخره بستمش و بردمش بيمارستان . فنشو عوض كردن و الان جلومه . آخيش ! چه نعمتي . پانته آ راست ميگه و گاهي همه چيز دست به دست هم ميدن كه يه چيزي نشه ، البته عكسش هم درسته ، يا بشه !
الان توي وبلاگ نوشي خوندم كه قراره فردا اولين جشنوارهء شكلات و بستني برگزار بشه . جالبه ، نه ؟ چطوره فردا بچه ها رو وردارم و برم اونجا ؟
آدرس: ابتدای جاده لشکرک، بلوار اوشان، بعد از بيمارستان 505 ارتش، کوی جنت، مجتمع بيمارستانی - رفاهی محک. تلفن: 7 - 2490544

Thursday, August 14, 2003

چند روز قبل توي كشكول نوشته بود كه ماكروسافت تصميم گرفته كامپيوترهايي رو كه از ويندور غيرقانوني استفاده ميكنن تبديل كنه به يه آشغال به درد نخور . من موضوع رو جدي نگرفتم و فوري دچارش شدم !
3 روز قبل سر كلاس اينترنت بچه ها رو در اتاق چت تنها گذاشتم كه چند دقيقه تمرين كنن و همون چند دقيقه كار دستم داد . اولين مواجههء بنده با ويروس !
من هيچ چيزي رو نديده و نشناخته داؤنلود نميكنم و براي همين هم تا حالا ويروس نديده بودم . فقط ذكر خيرشو شنيده بودم ! ولي حالا اون كامپيوترم يه مرضي پيدا كرده كه وقتي وصل ميشه به اينترنت بعد از چند دقيقه يهو يه پنجره باز ميشه و اعلام ميكنه كه اين كامپيوتر در عرض 1 دقيقه خاموش خواهد شد ، و ميشه ! پنجرهء مربوطه هيچ جوري بسته نميشه تا كار خودشو بكنه . ضمنا آنتي ويروسها هم شناساييش نميكنن .
امروز باز توي كشكول خوندم كه اين همون خرابكاري ماكرسافت بر عليه ويندوزهاي غير قانونيه ، ولي فعلا فقط عليه ايكس پي كار ميكنه و ويندوزهاي ديگه رو دچار نكرده . بنابراين با كمال تاسف و تالم درگذشت ناگهاني خودمو بر اثر سكتهء قلبي اعلام ميدارم ! چون ظاهرا هيچ چاره اي غير از فرمت كردن ندارم . ضمنا اون كامپيوتر آموزشگاه بانك ذخيرهء اطلاعات و برنامه و عكس منه و خلاصه همهء هست و نيستم اونجاست .علتش هم اينه كه ساير كامپيوترهاي آموزشگاه چون براي تمرين دست كارآموزها هستن قابل اعتماد نيستن و هر بلايي ممكنه به سرشون بياد . اما اين يكي چون فقط براي كلاس اينترنت و تحت نظر خودم استفاده ميشه ، ويندوزش سالم ميمونه و فايلهاش دست نميخوره . اين دفعه كه فرمتش كنم حتما روش ويندوز ام اي ميريزم كه خيالم راحت باشه . البته ميتونم اون كامپيوترو بذارم براي كارهاي آموزشي ساير درسها و يه كامپيوتر ديگه رو وصل كنم به اينترنت ، چون در حالتي كه به اينترنت وصل نيست مشكلي نداره . منتها اين راه هم زياد دردي رو دوا نميكنه چون كامپيوتري كه حافظه اش رو براي تمرين بدي دست بچه ها آخر و عاقبتش معلومه . هر روز بايد همه چيزشو از توي سطل آشغال پيدا كني و به هر حال بعد از يكي دو ماه هم فاتحهء ويندوزش خونده ست و مرخصه . تا من باشم كه ادب بشم و كامپيوتري رو كه اينقدر برام مهمه ندم دست كارآموز .
حالا شما بگوييد من چه كنم ؟

Sunday, August 10, 2003

هر وقت تفاوتهاي دخترهام با هم رو نگاه ميكنم و شباهتهاي هر يك با من يا پدرشون رو ، از اين اعمال اعجاب آور ژنها لذت ميبرم .
- دختر بزرگم قيافه اش عين منه ، و كوچيكه عين پدرش .
- بزرگه محتاط و سنت طلبه ، عين پدرش . ولي كوچيكه انقلابي و ماجراجوئه ،‌عين من ! مثلا كاملا آمادگي داره كه در رستوران يه غذاي جديد و عجيب غريبو بذارن جلوش و بگن اين خرچنگه ، و اون با كمال اشتياق مزه اش رو امتحان كنه . اما اگه همچين چيزي رو جلوي دختر بزرگم بذاري مطمئنا استفراغ ميكنه !
- بزرگه لطيف و رويايي و رمانتيكه و براش طلوع و غروب و مهتاب و منظره و اينجور چيزها معنا و مفهوم خاصي داره ، مثل من . اما كوچيكه عين پدرش بيخيال اين حرفهاست و طلوع فقط معناي شروع شدن يه روز جديد و آغاز يه فعاليت دوباره رو داره ، عين باباش !
-بزرگه در شناختن جهات جغرافيايي و آدرسها معركه ست ، عين باباش . اگه چشماشو ببندي و ده دور بچرخونيش و بعد ولش كني ، صاف ميره به اون طرفي كه بايد بره . اما كوچيكه سه تا كوچه بالاتر از خونه مونو هم خوب بلد نيست ، مثل من !
- بزرگه دست به قلمه و از 3 سالگي شعر ميگفت و من مينوشتم و الان هم يكي از بهترين تفريحاتش داستان نوشتنه ، مثل خودم . اما كوچيكه هنوز در اين زمينه هيچ نوع استعدادي بروز نداده ، مثل باباش ! اميدوارم لااقل بعدها بتونه انشاهاي مدرسه شو بنويسه !
- و بالاخره هر دوتاشون عين باباشون با هيچ نوع نظم و ترتيبي كنار نميان و عاشق اينن كه از بيرون كه ميان لباسهاشونو ولو كنن وسط هال و جورابهاشون هميشه يه لنگه اش گم شده و من اصلا تعجب نميكنم وقتي جامدادي دخترمو از توي يخچال پيدا ميكنم !!!فكر كنم در اين زمينهء خاص ژنهاي من كاملا مغلوب بوده و هيچ اثري ازش هويدا نشده !
با وجود تمام اين حرفها عاشق هر سه تاشونم ، و وقتي تماشاشون ميكنم لذت ميبرم ، از اين دنياي شگفت انگيز ژنها ....

Tuesday, August 05, 2003

ديشب داشتم با يكي از دوستام حرف ميزدم . نميدونم چي شد كه صحبت كشيده شد به غيرت مردهاي ايراني و با كمال تعجب ديدم كه دوستم از غيرتي بودن همسرش خيلي شاكيه . علت تعجبم اين بود كه دوستم حدود 12 سال از من كوچيكتره و شوهرش رو هم كه يكبار ديدم ، يه مرد جوون بود با همين تيپهاي امروزي و فرقشو از وسط باز كرده بود . ضمنا ميدونستم كه اونها در دانشگاه با هم آشنا شدن و ازدواج كردن ، و آشنائيشون سنتي نبوده . دوستم يه خانم فعال و شاغله و به شدت درگير فعاليتهاي اجتماعيه . مجموع اين عوامل باعث شده بودن كه فكر كنم همسرش آدم روشنفكريه و از اين بازيهاي عهد بوق درنمياره .
تعجبم رو ابراز كردم : شوهر تو ؟ اصلا فكر نميكردم مردهاي نسل جديد هم از اينجور افكار داشته باشن .
با خنده جواب داد : اينها هارد ديسك و مادر بوردشون همونه كه بوده ، فقط كيسشونو عوض كردن و قالب كردن به ماها !!!

Sunday, August 03, 2003


چقدر ملوسي و نازن ! مگه نه ؟ اينها خوكن ؟ درست نتونستم تشخيص بدم ! بيشتر شبيه موش يا جوجه ان !!!