Wednesday, December 15, 2004

توالت open

رفته بودیم شمال . روز دوم هوا بارونی بود و مهسا انگار نم کشیده بود و دم به دقیقه گلاب به روتنو میخواس بره دستشویی . وسط یه خیابون شلوغ داشتیم خرید میکردیم که باز آلارم جیش خانم به صدا در اومد ! چند دقیقه ای دنبال توالت گشتم , اما انگار توالت جن بود و ما بسم الله ! مهسا هم داشت به خودش میپیچید و هی میگفت : الان میریزه ! بالاخره از خیر پیدا کردن توالت گذشتم و با عجله دست مهسا رو گرفتم و رفتیم توی یه کوچهء فرعی , به امید اینکه جای خلوتی پیدا کنم و بچه خودشو راحت کنه . مهسا وقتی فهمید واسه چی داریم میریم توی کوچه , شروع کرد به غر زدن که : من خوشم نمیاد جایی غیر از توالت جیش کنم . زشته , عیبه !شلوارم هم کثیف میشه چون آب نیست خودمو بشورم .
داشتم سعی میکردم قانعش کنم که این یه مورد ضروریه و دستشویی کردن کنار خیابون بهتر از اینه که آدم شلوارشو خیس کنه . یهو چشمم افتاد به یه چیزی ! اول فکر کردم اشتباه دیدم , ولی نه , واقعا خودش بود ! وسط پیاده رو یک عدد کاسه توالت که کنارش شیر آب بود و بغل دستش هم یه دستشویی سفید رنگ چسبیده بود به دیوار ! هاج و واج مونده بودم . بعد که دقت کردم , دیدم اونجا خونه ای بوده که به علتی قسمتی از اون تخریب شده و از اون فقط یه دستشویی و توالت باقی مونده که ولش کردن به امان خدا و توی پیاده روی فعلی قرار گرفته . از خدا خواسته به مهسا گفتم : بدو , اونجا دستشوییه .
طفلک مات و مبهوت به دستشویی سوپر مدرن نگاه کرد و پرسید : چرا دیوار نداره ؟
در حالیکه سعی میکردم خنده ام نگیره گفتم : این دستشویی اوپنه !!!
با تردید پرسید : میشه اینجا جیش کرد ؟ کسی آدمو نمیبینه ؟
گفتم : نه کسی نمیبینه . اینجا یه جوری ساخته شده که هر کس بره توش نامرئی میشه !( واقعا چه قوهء تخیلی !) تازه من هم وایمیستم جلوت .
خلاصه مهسا اونجا کارشو کرد و بعد هم با احترام پرسید : اینجا شیلنگ و آفتابه که نداره ! حالا چطوری خودمو بشورم ؟
شیشهء آب توی کیف مامانی کار آفتابه رو هم انجام داد و من و مهسا با رضایت برگشتیم به خیابون اصلی . کنار ماشین رسیدیم به همراهانمون و مهسا با چه آب و تابی ماجرای توالت اوپن و دیوارهای نامرئی کننده رو تعریف کرد . یه ساعت داشتیم میخندیدیم !